قلب احمق در دهان اوست و زبان عاقل در درون قلبش
هر دو اشاره به یک حقیقت دارد و آن این که افراد عاقل بى مطالعه و فکر سخن نمىگویند؛ حسن و قبح، سود و زیان، مناسبت و عدم مناسبتِ گفتار خود را به دقت بررسی و سپس آن را بر زبان جارى مىکنند.
در حالى که افراد نادان به عکس آن هستند؛ سخنى را بى مطالعه میگویند و بعد که به آثار زیانبارش برخورد کردند در فکر فرو مىروند.
منظور در اينجا عقل و حماقت اكتسابى است. كسى كه ذاتا احمق است در واقع نوعى بيمارى دارد كه در صورت امكان بايد به وسيله ديگران معالجه شود.
ولى گاه انسان، حماقت را با اراده خود فراهم مى سازد؛ با عاقلان و خردمندان معاشرت نمىكند و به دنبال هواى نفس مى رود و با افراد نادان طرح دوستى مى ريزد، تحصيل علم را رها مىكند و با اختيار خود در وادى جهل گام بر مىدارد و گرفتار غرباب می شود. نکوهش حضرت از چنین حماقتی است.
حکمت ۴۱ نهجالبلاغه